لئوناردو داوینچی، چهرهی برجستهی رنسانس، بهدلیل اختراعات و نبوغ فراوانش در ریاضیات و هنر، بسیار فراتر از زمانهی خود بود.
لئوناردو داوینچی عموما بهعنوان یکی از چهرهها و دانشمندان برجستهی عصر رنسانس شناخته شده است. در این مقاله، نشان میدهیم چرا داوینچی بهعنوان نقاش و مجسمهساز و مهندس، از زمانهی خود جلوتر بود.
اختراعات لئوناردو داوینچی و مطالعات معماری و طراحیهای آناتومی او دستکمی از نقاشیهایش نداشتند. اسناد بهجایمانده مجموعهی وسیعی از اختراعات داوینچی را دربر میگیرند. این مجموعه طرحهای اولیهی هواپیماهای بدون موتور (گلایدر)، هلیکوپترها، چترهای هوایی، لباسهای غواصی، جرثقیلها، جعبهدندهها و مجموعهی وسیعی از سلاحهای جنگی را شامل میشود. بسیاری از این دستگاهها امروزه کاربرد دارند و در مدت ۴۰۰ سال بهتکامل رسیدهاند.
داوینچی با ترکیب تخیل فراتر از زمانهی خود و درک اصول اولیهی مهندسی و علم و نیز مهارتهای برجستهاش، کاربردهای جدیدی برای اهرمها، دندهها، قرقرهها و فنرها ابداع کرد. اختراعهای او در عین سودمندی، برای حامیانش، یعنی دوکهای جنگطلب و پادشاههای فرانسوی و ایتالیایی اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم، هم جذاب بودند.
اگرچه داوینچی جنگ را حقیر میشمرد، چندینبار بهعنوان مهندس نظامی فعالیت کرد و روشها و طرحهای دفاعی جدیدی ارائه داد. یکی از طرحهای او نمونهی اولیهی تانک زرهپوش است که آتش را در تمام جهتها میتواند پرتاب کند. باوجوداین، طرح تانک لئوناردو در عمل امکانپذیر نبود؛ زیرا در قسمت جعبهدنده دچار مشکلاتی بود و برای اجرای مانور نظامی بیشازاندازه سنگین بود.
طرحهای دیگر داوینچی بیشتر دیگران را تحتتأثیر قرار میدادند و درعمل امکانپذیر نبودند. برای مثال، میتوان به طرح کمانی غولآسا (۲۷ متری) و تفنگی با ۳۳ لوله و مهمات مشابه بمبهای خوشهای کنونی اشاره کرد. طرحهای هواپیمایی او مشابه طرح هلیکوپترهای کنونی هستند. البته این طرحها اولین نمونهی عمودپرواز نبودهاند (۱۸۰۰ سال قبل، اسباببازی چینی با ملخ هلیکوپتری ساخته شده بود).
سویچیرو هوندا، مهندس، کارآفرین و صنعتگر مشهور ژاپنی است که تمام دنیا او را با نام شرکت موفقش یعنیHonda Motor میشناسند.
سویچیرا هوندا (Soichiro Honda) در ۱۷ نوامبر سال ۱۹۰۶ در روستایی از توابع هاماماتسو از توابع شهر شیزوکا ژاپن به دنیا آمد. او موسس شرکت بزرگ هوندا موتور، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان موتورسیکلت و خودرو در ژاپن بود. شرکت هوندا از سال ۱۹۴۸ به تولید موتورسیکلت پرداخت. سویچیرو، شرکت خود را به سازمانی بینالمللی با ارزش میلیارد دلاری تبدیل کرد که بهترین و پرفروشترین موتورسیکلتهای جهان را تولید میکند. به خاطر علم مهندسی قوی و هنر مدیریت هوندا، شرکت او توانست رقیبان بزرگی همچون Triumph در انگلستان و Harley-Davidson در آمریکا را در بازار کشورهای خودشان شکست دهد. شرکت هوندا موتور از سال ۱۹۶۳ تولید اتومبیل را نیز در دستور کار خود قرار داد و در دههی ۱۹۸۰ به سومین تولیدکنندهی بزرگ خودرو در ژاپن تبدیل شد.
سویچیرو هوندا به ریسکپذیری و سبک خاص مدیریتی مشهور است. سبک مدیریتی او تمرکز بالایی بر ابتکار عمل شخصی کارمندان و ارتباط نزدیک مدیران با کارمندان و کارگران داشت. هوندا تا سال ۱۹۷۳ به عنوان مدیر اصلی هوندا موتور فعالیت کرد و سپس بازنشسته شد. از آن سال تا سال ۱۹۸۳، باز هم وظایف مدیریتی جزئی بر عهدهی سویچیرو بود تا این که در سال ۱۹۸۳ او تنها به عنوان مشاور ارشد در هوندا فعالیت میکرد. مجلهی People در سال ۱۹۸۰ او را در میان ۲۵ فرد جذاب سال انتخاب کرده و لقب هنری فورد ژاپن را به او داد.
انیمهی زیبای The Garden of Words قصهی واقعگرایانه و شیرینی را میگوید که در باغی از دنیای خودمان روایت شده. باغی که از قضا، درختانش را کلماتی دروغین شکل ندادهاند.
نمیدانم دنیای انیمه با استفاده از کدام جادو و به سبب بهره بردن از چه روش خاصی از داستانگویی، میتواند تا این اندازه شگفتانگیز باشد. میتواند هزاران بار و لابهلای دقایق دهها اثر مختلف، با استفاده از یک سری مفاهیم ساده و آشنا، قصههایی را بگوید که شبیه یکدیگر نیستند و تفاوتهای زیادی دارند و در عین حال، انگار هر بار دارند تفکرات مخاطبان این دنیای شگفتانگیز را در رابطه با یکی از حقایق جهان هستی، کاملتر میکنند. چون راستش را بخواهید، تا به امروز انیمههای ژاپنی زیادی را دیدهام که محوریت پیام دادنهایشان چیزی جز «عشق» نبوده و هر کدام، نگاهم به این احساس عجیب انسانی را صدها قدم جلوتر از قبل بردهاند. هر کدام از این ساختههای ارزشمند، آنقدر با کمک کلیدواژههای سادهای قصه میگویند که شاید روزی فکر میکردم امکان ندارد با پرداختن به چنین چیزهای آشنایی، بتوان داستانهایی معرکه ساخت و تقدیم بینندگان کرد. اما انیمهها نه تنها این کار را انجام میدهند، بلکه آن را به صورتی انجام میدهند که عملا در هیچ نقطهی دیگری از دنیای هنرهای تصویری نمیتوان چیزی حتی شبیه به لحظاتشان پیدا کرد. این وسط، آنچه که شگفتانگیز است با احترامی که آنها برای یکدیگر قائل میشوند ارتباط دارد. آنها، همیشه انگار پیامهایشان را به گونهای تحویل مخاطب میدهند که در قسمت خاص و تازهای از ذهن او و شاید حتی قلبش، جای بگیرند و بدون زیر سوال بردن هیچ مفهوم دیگری، فقط و فقط چیزی به داشتههای وی اضافه کنند. آن هم در حالی که حتی در آثار بزرگترین فیلمسازان تاریخ هالیوود هم میتوان به وفور لحظاتی را یافت که دقیقا برای زدن حرفی در مقابل اثری دیگر، قد علم کردهاند و تنها به خاطر دادن پیامی متضاد مفهومی سینمایی و بزرگ است که شناخته میشوند.
درباره این سایت